۱۳۸۹ بهمن ۱۶, شنبه

هم قم خوبه هم کاشون، نفرین به هر دو تاشون

اوایل:

به آنان که با قلم «رهایی ِ خلق» را به پیش جهانیان پدیدار می کنند / بهاران خجسته باد

اواخر:
به آنان که با قلم «موازین ِ شرع» را به پیش جهانیان پدیدار می کنند / بهاران خجسته باد

نه به آن جامعه ی بی طبقه ی توحیدی تان، نه به آن انفجار نورتان که هر چه کشیدیم از ذخیره ها و فیکس هایتان بود. نه به رنگ سرختان، نه به رنگ سپید و سبزتان که هر چه کشیدیم از یکرنگی هایتان بود. نه به آزادی تان و نه به استقلالتان، که هر چه کشیدیم از آن نه یک کلمه کم و نه یک کلمه بیش تان بود. نه به آن زمستانتان و نه به آن بهاران خجسته تان که هر چه کشیدیم از سردی سیرت و صورت و از زمهریر دل بی مهرتان بود.
چه نیک گفت البته خود لابد نمی دانست که سر آخرش مثل احساس اولیه اش «هیچ » بود. هیچی. دل ما و روان ما را به آتش کشیدید و خنده مان را بی رنگ کردید. به قولی هولوکاست دلها راه انداختید. هیچگاه هیچ کدامتان را نخواهم بخشید.


۱۳۸۹ بهمن ۱۱, دوشنبه

جارگون



در شماره ی هشتم مجله ی مهرنامه، در بخشی به مناظره ی میان دو استاد جامعه شناسی دانشگاه تهران، آقایان یوسف اباذری و حسین کچوییان پرداخته. کچوییان ایده ای را به نام «مرگ جامعه شناسی و تولد مطالعات فرهنگی» مطرح می کند و سعی دارد با رجوع به نظرات میشل فوکو و ایمانوئل والرشتاین از تز خود دفاع کند. اباذری اما در مقام نقد این ایده، بحث های مختلفی را با ارجاع به فوکو و دیگران و نیز نقل گفتارهای کچوییان و تحلیل آنها مطرح می کند.
مناظره نیمه تمام ماند و اباذری مباحث خود را به صورت منسجم در مجله به چاپ رساند. نکته ی قابل تامل اما بحثی ست که اباذری مطرح می کند. بحثی عمومی که می توان آن را به بسیاری دیگر از روشنفکران، اساتید و حتی وبلاگ نویسان تسری و تعمیم داد.
وی با رجوع به آثار تئودور آدورنو ، تقابل منطق و «جارگون» را بازمی گوید. یعنی مطرح کردن ایده های ساده در قالبی پیچیده که راه هر گونه بحث منطقی را می بندد و مخاطب را مبهوت می کند. او جارگون را تولید کننده ی حال و هوا می داند و نه معنا. واژگانی که بی ربط به هم متصل شده اند و حتی گاه نتایجی متناقض و بر خلاف مقدمات خود حاصل می آورند.
در وبلاگستان فارسی هم گاهی از همین متون جارگون گونه دیده ام. مثلا در پاراگرافی، فردی سعی داشت با ارجاع به گابریل گارسیا مارکز و اتین ژیلسون و ایمانوئل کانت ، وجود خداوند را امری بدیهی بداند. در این گونه استدلالها بنده همیشه جای کریستیانو رونالدو و مایک تایسون را خالی می بینم.

۱۳۸۹ بهمن ۵, سه‌شنبه

The Kitchen`s GOD

ای خدای بزرگ /که در آشپزخانه هم هستی/ و روی جلد قرص های مرا می خوانی

لطفن کمی آن طرف تر!
باید همه ی این ظرف ها را آب بکشم / و همین طور که دارم با تو حرف می زنم / به فکر غذای ظهر هم باشم
نه! کمک نمی خواهم / خودم هوای همه چیز را دارم

پذیرایی جارو می خواهد / غذا سر نمی رود / به تلفن ها هم خودم جواب می دهم
وگردگیری این قاب… / یادت هست ؟

اینجا کوچک بودم / و تو هنوز خشمگین نبودی / و من آرامبخش نمی خوردم
درست بعد طعم توت فرنگی بود و خواب / که تو اخم کردی

به سیزده سالگی /ملافه / و رویاهایم
ببخش بی پرده می گویم / اما تو به جیب هایم / کیف دستی کوچکم / و حتی صندوقچه ی قفل دار من
چشم داشتی!

ای خدای بزرگ که توی آشپزخانه ام نشسته ای / حالا یک زن کاملم
چیزی توی جیب هایم پنهان نمی کنم / کیفم روی میز باز مانده است

هر هشت ساعت یک آرامبخش می خورم
و به دکترم قول داده ام زیاد فکر نکنم
لطفن پایت را بردار / می خواهم تی بکشم!

از : ناهید عرجونی

۱۳۸۹ بهمن ۱, جمعه

کی روی؟ ره زکه پرسی؟ چه کنی؟ چون باشی؟



در یک جامعه ی بسته از نظر سیاسی و عقب مانده از نظر فرهنگی و اقتصادی ، هر گونه تلاشی برای بهبود وضع موجود تلاشی سیاسی ست. در یک جامعه ی دیکتاتوری بدون به دست آوردن یکی از ابزارهای قدرت یا تلاش برای بدست آوردن ِآنها هر گونه برنامه ریزی ای تقریباً بی فایده است.به قول تئودور آدورنو گفتن ِ اینکه من غیر سیاسی هستم، خود یک کنش کاملاً سیاسی ست.
در کشور ما تلاش برای احقاق حقوق محذوفین ِجامعه (از هر نوع کارگران، زنان، مهاجران، کودکان و...) به صورت خودکار یک کنش سیاسی شمرده می شود. با نگاهی به لیست زندانیان سیاسی کاملاً متوجه خواهیم شد که اوضاع چگونه است. حال اینکه «غیر سیاسی» باشیم را چگونه می توان توجیه کرد و اینکه فعالیت «در چارچوب قانون اساسی» اساساً چگونه خواهد بود؛ سئوالی ست که بعید است پاسخ در خوری بدان داده شود.
اینگونه فعالیت ها همانند فعالیتهایی مشابه به دلیل عدم شناخت آسیب ها و اولویتها به ورطه ی تکرار خواهد افتاد و پیامد تکرار هم معمولاً فراموشی از «اصول» خواهد بود. قفس هر روز تنگ تر خواهد شد و استبداد هیچ گونه قانون و اصولی را به رسمیت نخواهد شناخت همانگونه که برخی بعد از سی سال به دنبال ظرفیتهای ِ مغفول همان قانونند. انگار که دیگران خواب بودند.
نه قصه قصه ی خواب نیست. قصه این است که «قدرت خانم» همراه با چاههای نفت و منابع گازی با که عهد پایدار بندد و در این راه آنچه بی اهمیت است اصول و قوانین و به تبع حقوق محذوفان ِ جامعه است.

۱۳۸۹ دی ۲۶, یکشنبه

با کهریزک شوخی نکنیم


داشتم با دوستی صحبت می کردم و به ناگاه مثالی از کهریزک زدم. شوخی هم نبود، البته صحبت جدی هم نبود. سکوت کردم. قلبم مچاله شد. یادم آمد آن روزها را. و چه فراموشی ای. این روزها هولوکاست را افسانه می خوانند به هر طریقی و یادم آمد که چه راحت یک فاجعه که جلوی چشم ما اتفاق می افتد با سهل انگاری و بی مسئولیتی ِ خودمان می شود جوک و پیامک و کنایه و ...
مقیاس عددی و کمّی مهم نیست؛ مهم عمق رنجی ست که بر جانمان می رود و نمی فهمیم .

با کهریزک شوخی نکنیم . یادمان نرود روی سنگفرش های خیابان انقلاب چه خونهایی ریخته شده. کمی آهسته تر قدم برداریم.

------
عکس متعلق به زنده یاد امیر جوادی فر لنگرودی ست.

۱۳۸۹ دی ۱۹, یکشنبه

استاد فولادوند



در میانه ی خواندن ِ کتابی با ترجمه ی جناب عزت الله فولادوند، تصمیم گرفتم همین پست را تقدیم کنم به ایشان و زحمتی که برای روشن نگاه داشتن چراغ کم سوی خرد ورزی در این سرزمین ِ این روزها کم خرد و کم هنر ، می کشند.
کمترین سپاس همین است که مجموعه ی گرانقدر تالیفات و ترجمه های ایشان را اینجا معرفی کنم. مترجمی چیره دست و صاحب سبک و مولف و نویسنده ای فرزانه و ادیب.

http://www.adinebook.com/gp/search/856-1987219-9829727?search-alias=books&field-keywords=%22%D8%B9%D8%B2%D8%AA+%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87+%D9%81%D9%88%D9%84%D8%A7%D8%AF%D9%88%D9%86%D8%AF%22&Go.x=6&Go.y=11&Go=Go

۱۳۸۹ دی ۱۳, دوشنبه

نظر سنجی



از بین گزینه های زیر به کدامیک اولویت می دهید؟

* صلح، رفاه، آرامش

* رسیدن به حقیقت

* دموکراسی
ترتیب اولویتتان را هم بنویسید. اگر دلیلی هم دارید بد نیست بیان کنید. اگر گزینه ها را دوست ندارید می توانید جواب ندهید. گزینه ی آزادی را به دلیل مفهوم و معنای وسیع اش ننوشتم.
برای بنده در شرایط فعلی ترتیب اولویتها همانی ست که نوشته ام.
اگر به اولویتهای بنده هم نقدی دارید حتما بنویسید.